مسلم بیگ زاده

دفتر انشای من...

مسلم بیگ زاده

دفتر انشای من...

ده مین پست من ...

سلام دوستان عزیز ...
ببخشید بازم پست قبلی نا تموم موند و نتونستم لینک فلشها رو آپلود کنم
ولی اشکال نداره الآن دیگه درست شدن و یه بار دیگه لینکش رو میزارم

 

فلش ویدئوها

 


و در پایان بازم یه متن ادبی واستون دارم که مال حسین پناهیه
این متن شبیه یه گفتگو هستش ... و طرف مقابلش شخصیه به اسم نازی

گفتگوی من  و نازی زیر چتر ...

نازی: بیا زیر چتر من که بارون خیست نکنه
می گم که خیلی قشنگه که بشر تونسته آتیشو کشف بکنه
و قشنگتر اینه که یادگرفته گوجه را تو تابه ها سرخ کنه و بعد بخوره
راسی راسی ؟ یه روزی اگه گوجه هیچ کجا پیدانشه، اون وقت بشر چکار کنه ؟
من: هیچی نازی ، دانشمندا تز می دن تا تابه ها را بخوریم
وقتی آهنا همه تموم بشه اون وقت بشر لباسارو می کنه
و با هلهله از روی آتیش می پره
نازی: دوربین لوبیتل مهریه مونو اگه با هم بخوریم
هلهله های من وتو چطوری ثبت می شه
من:  عشق من ... آب ها لنز مورب دارند
آدمو واروونه ثبتش می کنند
عکسمون تو آب برکه تا قیامت می مونه
نازی: رنگی یا سیاه سفید ؟
من:  من سیاه و تو سفید
نازی: آتیش چی ؟ تو آبا خاموش نمی شن آتیشا
من:  نمی دونم والله ... چتر رو بدش به من
نازی: اون کسی که چتر رو ساخت عاشق بود ...!!!!؟؟؟
من:  نه عزیز دل من ، آدم بود