-
ساده...
چهارشنبه 4 آبان 1390 10:16
آهنگ ساده، یه جورایی شرح حال خودمه! تو این دنیایی که پره از فریب و دورویی، من سعی می کنم ساده بمونم! البته اینو خودم انتخاب کردم، سادگی دوران کودکیم رو می گم! خیلی اتفاقا افتاده اما تصمیم گرفتم باز با همه صاف و ساده بمونم، اما تا جایی که می تونم با کسانی که می خوان از سادگی ام استفاده کنن، دوری کنم. شکر خدا همیشه...
-
ون پرسی: هواداران می دانند من احساساتی هستم!
یکشنبه 1 آبان 1390 13:24
ون پرسی از تشویق های هواداران در این هفته ها لذت برده است. تنها سه هفته پس از وارد شدن به باشگاه صدتایی های آرسنال، کاپیتان ون پرسی بار دیگر مقابل ساندرلند دو گل به ثمر رساند که منجر به پیروزی آرسنال در آن بازی شد. گل های رابین در این بازی ها، با منفجر شدن ورزشگاه همراه بود و هواداران او را به شدت تشویق می کردند....
-
نگاه اول...!
جمعه 29 مهر 1390 01:26
هر کسی تو گوش دادن آهنــ ـــگ های مورد علاقه اش یه صلیقه ای داره، کاریش هم نمیشه کرد ، اما همه می دونن این صلیقه ها به مرور زمان عوض میشن، قابل انکار هم نیست. می گین نه یه نگاه بندازین به 10 - 15 سال پیش ببینید چی گوش دادین!؟ خب آره، آهنگای اون موقع خیلی با آهنگای الان فرق می کنن، اما ما به آهنگ های جدید عادت کردیم!...
-
خداحافظی...
چهارشنبه 27 مهر 1390 10:50
پریشب پسرداییم زنگ زد و گفت که امشب فوتبال داریم و حتماً باید بیایی ولی نباید به کسی بگی منم رفتم و دیدم که بازی دوستانه نبود و مسابقه نیمه رسمی بود، واسه این گفته بودن به کسی نگو تا بازیکنای ضعیفترمون نیان. ما 5+1 نفر بودیم که من به خاطر اضافه وزنم (90+) دروازه بان بودم و بقیه بازیکنا همشون مهاجم بودن ! خلاصه بازی ما...
-
اجاره نشین ها...
سهشنبه 26 مهر 1390 12:47
نمیدونم چرا بعضی ها اینهمه غر میزنند که کرایه خونه ها گرون شده. شما بگید... گرونیه؟! حالا گیریم یکم هم در اثر شایعه پراکنی بعضیها گرون شده باشه، پس تسهیلات بانکی رو واسه چی گذاشتن؟ خوب قد پولتون جا گیر میاد دیگه...تو خیابون که نمیمونید. حالا اتاق هم که نداشت...دلتون باید بزرگ باشه کرایش هم که اونقدرها زیاد نیست..کار...
-
دلدار
یکشنبه 24 مهر 1390 18:48
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد صد نامه فرستادم آن شاه سواران پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد سوی من وحشی صفت عقل رمیده آهو روشی کبک خرامی نفرستاد دانست که خواهد شدنم مرغ دل از دست وز آن خط چون سلسله دامی نفرستاد فریاد که آن ساقی شکر لب سرمست دانست که مخمورم و جامی نفرستاد چندان که زدم لاف...
-
بزم خیال
شنبه 23 مهر 1390 13:13
تادل بیدارمن، شد آشنای نیمه شب خاطری، چون صبح دارم، از صفای نیمه شب در دل شب، دامن دولت به دست آورد، مرا گنج گوهر یافتم، از گریه های نیمه شب امشب، منم و بزم خیالم، من و دنیای ملالم غم شیرین تورا بستایم ای زیبا شب شورانگیز رویا هستی، شده تصویری ز رویا، عطش دل مانده برجا مژه برهم بگذارم، ره رویا بسپارم، برود از تن قرارم...
-
قرعه کشی الاغ مرده!
پنجشنبه 21 مهر 1390 16:48
چاک از یک مزرعه دار در تکزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار. قرار شد که مزرعه دار الاغ را روز بعد تحویل بدهد. اما روز بعد مزرعه دار سراغ چاک آمد و گفت: «متأسفم جوون! خبر بدی برات دارم. الاغه مُرد» چاک جواب داد: «ایرادی نداره. همون پولم رو پس بده» مزرعه دار گفت: «نمی شه. آخه همه پول رو خرج کردم» چاک گفت: «باشه. پس...
-
مگسی را کشتم
یکشنبه 17 مهر 1390 20:30
مگسی را کشتم نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است طفل معصوم به دور سر من میچرخید به خیالش قندم یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم ای دو صد نور به قبرش بارد مگس خوبی بود من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد مگسی را کشتم مرحوم حسین پناهی
-
علت درس نخوندن دانشجویان کشف شد!
یکشنبه 17 مهر 1390 13:17
بالاخره بعد از مدت ها تحقیق علت درس نخوندن دانشجویان کشف شد !!! 1. در سال ۵۲ جمعه داریم و میدانید که جمعه ها فقط برای استراحت است به این ترتیب ۳۱۳ روز باقی میماند. 2. حداقل ۵۰ روز مربوط به تعطیلات تابستانی است که به دلیل گرمای هوا مطالعه ی دقیق برای یک فرد نرمال مشکل است.بنابراین ۲۶۳ روز دیگر باقی میماند. 3. در هر روز...
-
شاید برای این یکی فرق کنه!
شنبه 16 مهر 1390 14:11
مردی در کنار ساحل دورافتاده ای قدم میزد. مردی را در فاصله دور می بیند که مدام خم میشود و چیزی را از روی زمین بر میدارد و توی اقیانوس پرت میکند. نزدیک تر می شود، میبیند مردی بومی صدفهایی را که به ساحل می افتد در آب میاندازد. * صبح بخیر رفیق، خیلی دلم می خواهد بدانم چه می کنی؟ ** این صدفها را در داخل اقیانوس می...
-
اصلاح پست پانزدهم من ...
پنجشنبه 14 مهر 1390 14:39
همون طوری که می دونید، این روزا هوا، هوای ماه مهر و رفتن به مدرسه است! من خودم به شخصه عاشق این روزا بودم و هستم تو این دفتر انشا، یه مطلب نوشته بودم که در مورد همین روزا بود، البته به زبان طنز و کاریکاتور! اما چون من چند سالی به این بلاگ سر نزده بودم، تمام عکساش فیـ.لتر شده بودند. واسه همین طبق قولی که به بعضی از...
-
مدیریت به سبک ایرانی!
دوشنبه 11 مهر 1390 19:43
یه روز یه تیم قایقرانی ایرانی تصمیم می گیرد که با یک تیم ژاپنی در یک مسابقه سرعت شرکت کنند. هر دو تیم توافق می کنند که سالی یک بار با هم رقابت کنند. هر تیم شامل 8 نفر بود. در روزهای قبل از اولین مسابقه هر دو تیم خیلی خیلی زیاد تلاش می کردند که برای مسابقه به بیشترین آمادگی برسند. روز مسابقه فرا می رسد و رقابت آغاز می...
-
عشق عمیق...
یکشنبه 10 مهر 1390 00:10
زن و شوهر جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند. آن ها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم. مرد جوان: نه، این جوری خیلی بهتره. زن جوان: خواهش می کنم ، من خیلی می ترسم. مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری. زن جوان: دوستت دارم، حالا می شه یواش تر برونی. مرد جوان: منو محکم بگیر. زن...
-
داوطلب!
شنبه 9 مهر 1390 20:26
مدیر و 10 نفر از کارکنانش از طناب بالگردی که در صدد نجات آنها بود، آویزان بودند. طناب آنقدر محکم نبود که بتواند وزن هر یازده نفر را تحمل کند. کمک خلبان با بلندگوی دستی از آنها خواست که یک نفرشان داوطلب شود و طناب را رها کند. البته، داوطلب شدن همانا و سقوط به ته دره همان و به ظاهر کسی حاضر نبود داوطلب شود. دراین هنگام،...
-
اصلاح پست پنجم من...
پنجشنبه 7 مهر 1390 16:44
سلام به همه کسانی که دوستشون دارم و همه کسانی که دوستشون ندارم همون طور که می دونید این بلاگ یه مدت خیلی زیادی تعطیل بوده و بیشتر مطالب یه جورایی خراب شدن. یعنی راستش رو بخوایین به خاطر عملکرد فـ..ـیلترینگ، بیشتر عکسا و فایل ها خراب شدن. اما امروز تصمیم دارم یکی از این پست ها رو که خراب شده رو اصلاح کنم. من باید به...
-
موضوع انشا؛ عشق را تعریف کنید!!!
چهارشنبه 6 مهر 1390 19:20
امروز خانم معلم گفت در مورد عشق انشا بنویسیم، پیش بابا رفتم و از بابایی خواستم در نوشتن انشا بهم کمک کنه، وقتی بابایی از موضوع انشا مطلع شد گفت: این خانم معلمتون هم عاشقه ها! آخه بچه کلاس دومی رو چه به عشق! برو از مامانت بپرس، من اصلا" حال و حوصله ی چنین موضوع انشاهایی رو ندارم! پیش مامانی رفتم و از مامانی خواستم...
-
ارزش یک لبخند
چهارشنبه 6 مهر 1390 17:23
در یکی از شهرهای اروپایی پیرمردی زندگی می کرد که تنها بود. هیچکس نمیدانست که چرا او تنهاست و زن و فرزندی ندارد. او دارای صورتی زشت و کریهالمنظر بود. شاید به خاطر همین خصوصیت هیچکس به سراغش نمیآمد و از او وحشت داشتند، کودکان از او دوری میجستند و مردم از او کنارهگیری میکردند. قیافه زننده و زشت پیرمرد مانع از این...
-
بیست و ششمین پست من ...
یکشنبه 3 مهر 1390 17:56
بعد از کش و قوص های زیاد، بالاخره تونستم اسم کاربری و رمز وبلاگم رو بدست بیارم. واسه همین خیلی هم خوشحالم قبلش یه متن خیلی قشنگ نوشتم تا عقده هام خالی بشه بعد این پست رو بنویسیم شروع این وبلاگ برمیگرده به 4 سال پیش. تو این سال ها من فقط تونسته بودم 24 مطلب بذارم یعنی حدوداً سالی 6 تا، اما خیلی چیزها رو یاد گرفتم واسه...
-
بیست و پنجمین پست من... [قلب]
یکشنبه 3 مهر 1390 16:35
من قلب کوچولویی دارم؛ خیلی کوچولو؛ خیلی خیلی کوچولو. مادربزرگم میگوید: قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند،مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت میکند. برای همین هم، مدتی ست دارم فکر میکنم این قلب کوچولو را به چه کسی باید بدهم؛ یعنی، راستش، چطور بگویم؟ دلم میخواهد تمام تمام این قلب کوچولو را مثل یک خانه قشنگ...
-
مهمانی خدا ...
یکشنبه 10 شهریور 1387 11:54
سلام به همه دوستان گلم ... اول از هر چیزی بگم که امروز من خیلی خوشحال هستم ... آخه قراره چند روز دیگه به یه مهمونی برم من خیلی از مهمونی خوشم میاد ... علی الخصوص این مهمونی که با بقیه مهمونی ها فرق داره واسه همین ... از همین امروز خودم رو آماده کردم و لباسای مهمونی ام رو پوشیدم و خودم رو آماده نشون دادم می دونیند...
-
چهلم خسرو شکیبایی
شنبه 9 شهریور 1387 10:06
با سلام خدمت دوستان عزیز... امروز چهلمین روز در گذشت هنرمند محبوب ، مرحوم خسرو شکیبایی هست. من که زیاد ازش خاطره ندارم چون به تلویزیون نگاه نمی کنم ، فقط تیزر های تبلیغاتی چند تا از فیلم های اخیرش رو دیده بودم که معلوم بود خیلی فیلم خوبی بودن و خودش که معلوم بود تونسته بود که نقشش رو خوب ایفا کنه. در هر صورت محبوب بود...
-
بیست و دومین پست و یک سالگی دفتر انشای من (آقای مسلم)
چهارشنبه 6 شهریور 1387 14:29
سلام به دوستان عزیز و گرامی دنیای مجازی ... دیروز 5 شهریور مصادف بود با اولین پست وبلاگی دوران زندگی من اون موقع ها این وبلاگ رو فقط به صرف اینکه وقتم رو بگذرونم درست کردم و هم انشای خرابم رو تقویت کنم. یک سال از اون روزا گذشت ، انشام که خوب نشد هیچ ، بدتر هم شد... آخه تو یه دوگانگی افتادم که اگه اونو برطرف کنم مشکل...
-
لا لایی ...
سهشنبه 7 خرداد 1387 20:06
لا لا لا لا نخواب سودی نداره همون بهتر که بشماری ستاره همون بهتر که چشمات وا بمونه که ماه غصه اش نشه تنها بیداره لا لا لا لا نخواب باز هم سفر رفت نمیدونم به کارون یا خزر رفت فقط دردم اینه مثل همیشه بدون اطلاع و بی خبر رفت لا لا لا لا نخواب میدونه جنگه دست هر کی میبینی یه تفنگه یه عمره دور چشماش گشتم اما نفهمیدم که اون...
-
باغچه ی کوچک ...
یکشنبه 15 اردیبهشت 1387 16:12
باغچه ی کوچک تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه ، سیب را دزدیده ام باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام هایت می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا باغچه...
-
دوباره اومدم
پنجشنبه 23 اسفند 1386 11:41
سلام به دوستان عزیز ... بالاخره بعد از یک ماه 20 روز برگشتم از اینکه دوباره وقت کردم که به دنیای مجازی بیام خیلی خوشحالم تو این یکی دو ماه بعد امتحانا رفتم سراغ کارای علمی ... البته هنوزم دارم روشون کار می کنم ، ولی دیگه کارام سبک تر شدن و میتونم یه سری هم به بلاگ ام برسم آخه هنوز انشام زیاد خوب نشده امیدوارم که...
-
پست هجدهم ...
دوشنبه 3 دی 1386 01:32
سلام به همه دوستای گلم مثل اینکه بازم دیر اومدم ... مشغله تحصیلی نمی ذاره بغیر از درسام یه مشکل اینترنی هم واسم پیش اومد که واسه دومین بار کمرم رو شکست دفعه اول قبل از عید بود و خیالم راحت بود که روزای تعطیل مشکل رو رفع میکنم ولی این بار وسط امتحانا ... اعتراف میکنم که دارم تسلیم میشم داشت یادم میرفت که چرا دوباره...
-
پست هفدهم ...
چهارشنبه 14 آذر 1386 15:24
با سلام خدمت دوستان امروز می خوام درباره یه موضعی صحبت کنم که خیلی وقته می خواستم بگم ، ولی به دلایلی نمی شد بدون هیچ مقدمه ای شروع میکنم ؛ کارشناسا میگن : در بین حیوانات ، گوسفندها از یک جهت به انسانها شباهت زیادی دارند گوسفندها ، مثل انسانها عاشق جفتشون میشن و اگه ازجفتشون دور باشن ، دلتنگ میشن . و اگه از دستش بدن...
-
...و پست شانزدهم
پنجشنبه 8 آذر 1386 11:51
با سلام خدمت دوستان عزیزم ببخشید که خیلی دیر آپ کردم و کم کم داشتم شماها رو فراموش می کردم از همه دوستانی که من فراموش نکردن ممونوم ؛ از خانم فاطمه ، آقای محمد و خیلی های دیگه... میدونید چند روز از آخرین آپم می گذره ...؟؟!!! من میدونم دقیقاً چهل و یک روز و شش ساعت و ده دقیقه ببخشید عمدی نبود .... دوست داشتم که بیام...
-
پانزده مین پست من ...
جمعه 27 مهر 1386 06:39
سلام به دوستان عزیز ببخشید که خیلی دیر کردم ... راستی... از اینکه بعضی ها رو ناراحت کرده بودم [به خاطر پست قبلی] معذرت می خوام ... فقط یه شوخی بود اِ.اِ... داشت یادم میرفت عید سعید فطر [گذشته] رو به همه تون تبریک میگم بازم ببخشید که عیدی ندارم بدم فقط یه پست جالب از یک سایت دارم که هنوز مزه اش نرفته روزهای مدرسه ... !...